شود آیا که شوم پاره ای از پیرهنت که رسانم عطش خویش به ناب دهنت لطفها می کنی ار بار دهی بار دگر زمهریری برسد گرمی خورشید تنت
فرج از چاه زنخدان توام نیست که نیست وای اگر زلف نگیری ز گذار بدنت غرق در وحدتم از کثرت آیینه و آب همه جا جلوه روی و سخنی از سخنت مِنّت از پیر و جوانت همه در من به ظهور که چه آموختم از خرد و کلان و کهنت من نه از خال لبت بگذرم ای غنچه دهن نه هم از گرمی جانبخش حریر بدنت باز یابم که مرا جز تو اثر نیست که نیست گم شدم در شکن زلف شکن در khalvatneshin...
ما را در سایت khalvatneshin دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 3khalvatneshin5 بازدید : 72 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 16:13